رررر
اینجانب علی مهرانی در تاریخ 4 اسفند 62، این وصیتنامه را در دوکوهه اندیمشک مینویسم. ما در این جهان به حکم یک مسافر هستیم، ممکن است برنگردم به همین علت این شهادتنامه را مینویسم.
از طرفی اگر ما مرگ را انتخاب نکنیم، او ما را انتخاب خواهد کرد. زیباترین مرگ شهادت است. اصولاً وقتی انسان با سکون خو گرفت از حرکت و رفتن خوشش نمیآید.
این تولد دوباره برای خانوادهام ممکن است تولید درد کند نمیگویم گریه نکنید، نه، ولی فکر کنید که آیا من متعلق به شما بودم؟! یا امانتی در دستان شما و شما این امانت را به صاحب اصلی تحویل دادهاید.
اگر خداوند مرا به درگاهش قبول کرد شما خوشحال باشید که ذخیرهای برای خودتان دارید که شهداء ذخائر عالم بقا هستند. من در این حرکت، جانم را تقدیم الله نمودم به امیدی که بپذیرد.
ای برادر و خواهری که به زندگی خو گرفتهای که البته در شعار ممکن است این طور نباشد اما چیزی که مهم است، عمل توست. فکر میکنی که چند سال عمر خواهی کرد؟ عمرت را مفت از دست نده در خزان منیت که حسرت بعد از آن چاره درد نیست! باشد که این توصیه توشهای برایم باشد.
به گفته قرآن توشه تهیه کنید که بهترین توشه تقوی است. خوشحالم که در جمع رزمندگان هستم که این هم توفیقی است. در پشت جبهه احساس میکردم درحال پوسیدنم و آن طور که دوست دارم نمیتوانم از زندگی استفاده کنم.
از خدا خالصانه میخواهم که مرا بپذیرد و در پیش روی حضرت رسول(ع)، حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) روسفید باشم که توانسته باشم یاوری کوچک برای فرزند حسین(ع) باشم.
به پدر و مادرم بگویید از من راضی باشند، چرا که زحمات زیادی برای من کشیدهاند و من به آنها مدیونم. به برادر و خواهرم توصیه میکنم که در راه حفظ سنگرهای اسلام بکوشند و خالصانه در راه اسلام خدمت کنند و فکر این را که از اردوگاه حسین(ع) کوچ کنند به فکرشان راه ندهند.
به همسرم: برای رفتن مجبورم تنهایت بگذارم و تنها چاره کار هم صبر و استقامت است. نمیشود تنها با شعار، مدافع اسلام باشیم. پدرم وکیل من است. دیدار به قیامت. انشاءالله با روی سفید در پیشگاه رسولالله.
آخرین کلمات شهید: خداوندا به ما صبر عنایت کن و مرا مسلمان بمیران.