وصیت نامه

اکنون که مشغول به نوشتن اوراق وصیت نامه می‌باشم روز چهارشنبه ۳/۱۲/۶۳ اولین روز عملیات والفجر ۶ می‌باشد و گردان ما متأسفانه به هنوز در پادگان دو کوهه می‌باشد ولی احساس می‌کنم هر چه زودتر مارا هم به خط مقدم می‌برند و سعادت جهاد فی سبیل الله را شاید گوشه‌ای از ان را ببریم، زیرا مدت‌ها در خوای غفلت بودم و اکنون معنی و مفهوم زندگی را درک کردم و پی بردم زندگی ما ریات ظاهری نیست بلکه ورائی ان است و چیزی که به زندگی معنی این و مفهوم می‌دهد روحانیت و معنویت خدائی است و از خدا می‌خواهم آن روحانیت و معنویت را به من عطا نماید تا لااقل در روز جزا رو سفید باشم و از امام و رهبرم خجالت‌زده و شرمگین نباشم.

پروردگار را تو را شکر می‌گویم که مرا در خانواده مذهبی و در دامن پاک مادری مسلمان و پدری مؤمن قرار دادی تا مرا به سوی تو هدایت کنند و از تو سپاس گزارم و تو را شکر می‌کنم که در همه مواقع مرا نجات دادی و من رو سیاه و ذلیل هرگاه از تو خدای مهربان و رحمان و رحیم غافل شدم گناه کردم زیرا تو‌ای خدای متعال صدر همه خیر‌هایی و هر آن چه زشت است تقصیر انسان است.

بار پروردگارا، نیرویی که مرا به جبهه کشانید و این سعادت عظیم را نصیب من کرد خود نمی‌دانم و نفهمیدم چه نیرویی بود ولی می‌دانم توخواستی و تو لطف شامل من گردیده و گرنه در سیاهی غوطه می‌خوردم چرا که قریب ۴ سال است جنگ است و حق در مقابل باطل با تمامی قدرت‌ایستاده ولی من غافل بودم و تو از غفلت نجاتم دادی و حال در این جا آمده‌ام تا اگر باز تو بخواهی بتوانم ذره‌ای به اسلام خدمت کنم شاید بار گناهانم کمتر شود.

با خدایا، آنقدر عاجز و ناتوانم و آنقدر بدبخت و خوارم در مقابل عظمت تو کوچکم و آنقدر در مقابل طوفان تو همچون ذره کاهی ناچیزم که هر چه می‌خواهم با این قلم شکسته و فکر کوتاه و مغز تهی در این اوراق چیزی بنویسم نمی‌توانم زیرا ذره‌ای هستم در مقابل عظمتی بی‌انتها.

بار خدایا، در مدت زندگیم نافرمانی تو زیاد کردم که نمی‌دانم با چه رویی از تو آمرزش به طلبم ولی چه کنم که خودت گفتی « اُدعونی اَستَجِب لَکُم » و من نیز حالا آمده‌ام و‌امیدم به فضل و رحمت تو است.

خدایا می‌شود ما در روز جزا از اصحابی باشیم که نامه اعمالشان آن‌ها را به بهشت هدایت کند، ولی خدای بزرگ اگر نامه اعمال من از رنگ سیاه هم سیاه‌تر است و هر چه مصیبت بر من بیاید می‌پذیرم تا رنگ آن تغییر کند و به سوی رستگاری بکشد،

و اما‌ای مادر عزیز، و‌ای خانواده گرامی اگر در این چند سال عرم به تو‌ای مادرم بدی کردم، نا فرمانیت را کردم و تو حق مادری را برایم تمام کردی، ولی من فرزند خوبی برای تو نبودم و همیشه باعث رنج وناراحتی برای تو بوده‌ام، ولی از من در گذر و مرا حلال کن و از من راضی باش که رضایت خدا رضایت والدین است و در حق من دعا کن و از خدا بخواه از گناهان من در عمومی مذهبی منام برده می‌شد و میشود

شهید مظلوم که می‌خواهیم \” یا لیتنا کنا معک… \” و امروز با یاد تو با اتکال به تو و با این فکر که توراضی هستی بسوی حسین ( ع ) آمدم تا اگر تو راضی شوی و رضایت تو آن باشد بتوانیم این جان که خود به من داده‌ای برای اسلام تو و یاری اولاد حسین ( ع ) از من پس‌گیری و بهشت را که وعده داده‌ای به من ارزانی داری، بار خدایا با رضایت هر چه هست برایم مقدر فرما و من عبد و ذلیل و بیچاره هر چه دارم از تواست و راضیم به رضای تو‌ای خدا . و‌ای خواهران و برادران عزیزم، هیچ گاه در حق شما کار مثبتی انجام ندادم و در حق شما کوتاهی کردم واز شما می‌خواهم با بزرگی خویش از سر تقصیرات این حقیر بگذرید و حلال کنید و فرزندان خود را تربیت کنید تا برای اسلام فداکاری کنند و همه چیز خود را برای اسلام بدهید و خدای ناکرده مهر و محبت باعث نشود که فرزندان خود را از سعادت محروم کنید که رستگاری در فنا شدن است در راه الله، در نماز‌هایتان برای پیروزی اسلام و سلامت امام و فرج آقا امام زمان \” عج \” دعا کنید و هیچگاه فراموش نکنید که این امام عزیز بود که ما را با اتکال به خداوند از دوران سیاهی به نور آورد و راه سعادت و رستگاری را به ما نشان داد پس بیجا نیست و کاری انجام نداده‌ایم اگر در روز او را بار‌ها دعا کنیم..

خانواده عزیز من نمی‌دانید جبهه چه حال و هوائی دارد به قول یکی از شهدا ( شیر علی ) جبهه بوی بهشت را می‌دهد و شاید این تعبیر زیبا‌ترین تعبیر باشد، در جبهه چیزی که حاکم است معنویت و خلوص است و ایثار و چهره هائی انسان می‌بیند و اگر در شب عاشورا نبوده و ندیده در اینجا می‌بیند برادرانی که به خط مقدم ‌می‌روند همه خنده رو و با حالت شادی و خوش به جبهه ‌می‌روند و این جز لطف و مرحمت خداوند چیز دیگری نیست..

و اما درد دلی با برادران بسیج \” مسجد امام حسین ( ع ) \” برادرانی که به من نیرو، دادند و برادرانی که با ایثار و خلوص خویش درس زندگی را به من آموختند و من هیچگاه، لیاقت اینکه با آنان باشم نداشتم وهمیشه شرمنده هستم، برادران عزیز همانطور که تا به حال بسیج را حفظ کرده‌اید سعی کنید از هم نپاشد و همیشه سخن برادر موسوی در ذهنتان باشد \” بسیج مدرسه عشق است \” و با خلوص و ایثار وتوکل بر خداوند متعال بسج را حفظ کنید و نکند که خدای نخواسته به بسیج کم علاقه شوید و در برنامه‌ها و مراسم جمعی آن شرکت بکنید که ما هرچه داریم از همین اتحاد مساجد داریم و همین دعا‌های کمیل که منزل برادران برگزار می‌شود حتماً شرکت کنید و با شرکت خود هم یاد شهدا را زنده کنید و هم وحدت خویش را بیشتر حفظ کنید..

شیطان به خداوند متعال پناه ببرید، قدر وجود حاج آقا لواسانی را بدانید و همچو گوهر گرانب‌ها هرچند که ارزش‌ایشان بیش از این حرف‌ها است حفظ نمایید و از فکر و علم‌ایشان بیشتر بهره‌برداری کنید.
برادران عزیز ، خویش را به سختی عادت دهید و از رفاه و خوش زندگی کردن بپرهیزید و هرکه سختی و
مصیبت در راه خدا را کشید به سعادت می رسد به قول مولوی که می گوید :

پس بدان این اصل را ای اصل جو هر که را درد است او برده است بو
هر که را پر درد تر رخ زرد تر هرکه را رخ زرد تر آگاهتر
و خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: ما انسان را در سختی آفریدیم پس هر مشکل و دردی بر شما وارد
می‌شود آن را از الطاف خداوند بدانید که از قول معصوم است: هر سختی و مشکل برای مؤمن سعادت
است. \”البته به همچو مضمونی \” خوب برادرا ناز همگی شما می‌خواهم مرا حلال منید و اگر در این مدت
به شما بدی کردم حلال کنید و با خوبی خویش مرا عفو کنید و برای من دعا کنید و از خدا برایم طلب آمرزش.

حقیر مجید انتظاری ۳ / ۱۲ /۶۲
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی ( عج )
خمینی را نگهدار