خاطره ای از برادر مجتبی داودی راسخ در باره شهید محمود قائمی زاده

?زمستان 1363 قبل از عملیات بدر
?اردوگاه روبروی پادگان دوکوهه

?مسئول دسته بودم ، موقع سازماندهی بود ، با عقل خودم و بر اساس وضعیت فیزیکی نیروها سازماندهی دسته رو شروع کردم.
?در این بین یکی از نیروها اصرار داشت آرپی جی زن باشه ، سنش حدود چهل سال و پیکری استخوانی داشت . از من اکراه و از او اصرار و مخالفت من وقتی جدی تر شد که متوجه شدم پنج فرزند دارد ، ولی کوتاه نیامد و شد آنچه او خواست.
?هر روز که می گذشت بیشتر باورش میکردم . یکبار بین بچه ها مشکل کوچکی پیش اومد و من وسط صحبت برای وفاق بچه ها گفته بودم ، مواظب رفتارتون باشید شما سرباز امام زمانید
?بعد از اون صحبت مرا جایی تنها به صحبت گرفت و گفت یکبار دیگه از این حرفها بزنی من میرم ، گفتم کدوم حرفا گفت ما کجا و سربازی امام زمان کجا.
?علاوه بر همه خصوصیاتش که در بیشتر بچه ها وجود داشت ، یکی منحصر بفرد بود ، شبها ظرف آبی بالا سرش بود و هر وقت که بیدار میشد دوباره وضو میگرفت و میخوابید.
?دسته خوبی داشتیم و مدت چند ماهی با هم بودیم ، نزدیک عید سال 1364 بود و یکسال از عملیات خیبر گذشته بود و هنوز عملیات جدیدی نرفته بودیم ، تا اینکه یه روز درخواست مرخصی کرد ، یک دستگاه کامیون خاور بنامش در آمده بود و بقول خودش علاوه بر تنظیم سند باید بساط لباس عید بچه ها رو هم فراهم میکرد.
?من هم از خدا خواسته موافقت کردم و او به مرخصی رفت و بلافاصله یک نفر را جایگزین کردم.
?چند روز بعد دستور حرکت جهت عملیات رسید ، اردوگاه روبروی دوکوهه را جمع کرده و داشتیم حرکت میکردیم که از مرخصی برگشت ، با اصرار همراه ما اومد و هر چی گفتم برگرده و عملیات بعد در خدمتش باشیم قبول نکرد
?این جمله اش یادمه که گفت ، اومده بودم برای تسویه حساب ولی دیدم عملیاته موندم
?عملیات شروع شد ، در منطقه هور در ساحلی که بدست بچه های گردان شهادت فتح شده بود ، پیاده شدیم و بعد از زدن دو تانک عراقی شروع به پاکسازی یک خاکریز کردیم و 3 کیلومتر جلوتر پشت یک خاکریز پدافند کردیم.
?نیمه شب بود ، قاسم الله وردی از دوستان همدوره سپاه که جانشین اطلاعات و عملیات لشکر بود اومد ، برای شناسایی مرحله بعدی نیاز به دو نفر نیروی تامین داشت ، من داوطلب خواستم و قائمی زاده و محسن شیرین در تاریکی شب به همراه قاسم به سمت دشمن رفتند. ما هم همونجا مشغول ساخت سنگر و تحکیم مواضع شدیم .
?هوا کم کم روشن میشد که این 4 نفر برگشتند و پشت خاکریز استراحت کردن.
?با روشن شدن هوا اولین پاتک دشمن با آتش خیلی سنگین شروع شد ، باران گلوله ها که هر لحظه دقیقتر میشد شدت گرفت ، و در این میان یک موشک کاتیوشا پشت خاکریز خورد و محمود قائمی زاده آرپی جی زن شجاع دسته یک گروهان سیدالشهدا گردان مالک عاشقانه پرکشید و به شهادت رسید
?وقتی بالا سرش رسیدیم در کمال آرامش خوابیده بود ……

?به یاد شهید محمود قائمی زاده و شهدای گرانقدر عملیات بدر در شرق دجله