شهيد سيد جلال صالحي در سال ۱۳۳۷ در
تهران ديده به جهان گشود. تحصيلات خود را توانست با توجه به هوش سرشار و
استعداد فراوان تا حد ديپلم پيش برد. در دوره ی دبيرستان، قبل از
پيروزي انقلاب به طور مخفي و زيرزميني به فعاليتهاي سياسي و اجتماعي عليه رژيم
منحوس پهلوي مشغول بود.
پس از اخذ ديپلم به خدمت سربازي اعزام
شد، او در ارتش نيز به فعاليت سياسي خود ادامه داد و به همين خاطر دستگير، زنداني
و ممنوع الملاقات گرديد. به قدري عاشق امام بود كه هميشه ميگفت:
اگر روزي قلب امام ناراحت باشد حاضرم قلب خود را به امام تقديم كنم.
با پيروزي
شكوهمند انقلاب اسلامي سربازي او هم به پايان رسيد. به خاطر عشق فراوان به انقلاب و
امام در اكثر صحنههاي انقلاب حضور داشت، به خصوص نسبت به گروهكهاي ضد انقلاب تنفر و
بغض عجيبي داشت؛ آنها را و رژيم متجاوز عراق را عوامل استكبار ميدانست و معتقد
بود كه آنها متجاوزند و متجاوز بايد تنبيه بشود و عليه هر متجاوزي بايد قيام و
مقاومت نموده و تا سرحد بذل جان فداكاري كرد و لذا در همين راستا بود كه به استخدام
ارتش جمهوري اسلامي ايران درآمد.
با شروع جنگ تحميلي به خاطر عشق و ايمان
به انقلاب و مردم بدون اطلاع خانواده عازم آبادان شد و در عمليات شركت نمود. بعد
از بازگشت نگراني خانواده برطرف شد ولي اين بار ضمن توصيه به گرامي داشتن راه سرخ
شهيدان و حفظ حرمت خون شهداي انقلاب اسلامي و جنگ و پيروي از فرامين امام و
فرمانده كل قوا، مطالعه كتابهاي حضرت امام و شهيد مطهري و گوش دادن به سخنرانيهاي
آنها عازم جبهههاي غرب كشور (كردستان) شد.
او كه با اخلاق نيك و اسلامي خود، و با
عشق ورزيدن به امام و انقلاب و مردم و فعاليت بيامان سياسي و اجتماعي قبل و بعد
از انقلاب درس خوبي به خانواده و ديگران داده بود. اين بار با شتافتن به جنگ گروهكهاي
ملحد و مخارب از جمله كومله و … قصد آموختن فداكاري و جاننثاري در راه دين و اسلام
را به ديگران در سر داشت.
سید جلال صالحی پس از مدتی جنگ با مزدوران و
عوامل كفر و استكبار جهاني، طي يك عمليات چريكي و درگيري با گروهك كومله در جبهه
بانه ـ كردستان مورد اصابت تير در ناحيه ی دهان و دندان قرار گرفت و به درجه ی رفيع شهادت نائل آمد.